امروز موکلی داشتم که شرایط روحی مناسبی نداشت و فکر می‌کرد دنیا برایش به آخر رسیده. خواستم قدری دلداری‌اش بدهم. دو کلمه حرف حساب بزنم که به زندگی برگردد! جعبه دستمال کاغذی را گذاشتم جلویش روی میز، که اشک‌هایش را پاک کند.


بعد گفتم: زندگی ادامه دارد. از زندگی‌ات لذت ببر. جوانی کن. به پشت سرت نگاه نکن. سفر برو، میهمانی برو! کلاس اروتیک برو! اونجا نوار می‌گذارند، بپّر بّپر می‌کنید، دلتان باز می‌شود !یکهو دیدم اشکش بند آمده و چشم‌هایش 4 تا شده! گفت کلاسش خوب است؟! گفتم: بعله خانم! عاااالیه!


بعد از رفتنش همکارم پرسید: جریان این کلاس چه بود؟! همانطور که چای می‌خوردم، گفتم: کلاسش خوب است! ثبت نام کن!


گفت: کلاس اروتیک!؟


زدم روی زانویم و گفتم: یا امام غریب! کلاس ایروبیک! منظورم کلاس ایروبیک بود !


* آیکونِ یه آدم شرمنده و خجل!