زیبا، تجریش نوستالژی، تجریش مراکز خرید. تجریش که تقاطع تمام حَسنات است: سعدآباد و نیاوران و ولیعصر؛ و پُر است از کارگران افغانستانی و میوهفروشی، تا ساکنان محلههای قشنگ، با خانههای بهرهمند از روفگاردن. تجریش زیباست. گل زیباست. «رز هلندی» زیباست. دختر زیبا هم که بخواهی، نخواهی، زیباست. چه چیز بهتر از این ترکیب؟
در فیسبوک ذیل عکسهای این دختر کسی کامنت گذاشته بود «درسته لباساش مارک نیست، اما همین که تمیز لباس میپوشه خیلی قشنگه». این نظر چیز دیگری از متن تصاویر این خانم به عبارت «دختر زیبای گلفروش تجریش» اضافه میکند که تناسب را به اوج میرساند: خوشپوشی. خوشپوشی هم زیباست. صعود این دختر به صدر اخبار نشان از ذوق ما دارد. ما عاشقان شعر، عاشقان تکبیت. چرا از پارادوکس «دختر زیبا و خوش لباس گلفروش» لذت نبریم؟ نه مگر اصل اول تلذذ، جدایی از عادت و مألوفات است؟ ما که عادت کردهایم دستفروشها را با لباس کثیف و مندرس ببینیم، حال از تماشای این متناقضنما ارضا میشویم. اُه! مای گاد! چه ناز! مثل فیلمهای هالیوودی. یک دافِ دستفروش.
فردی هم پای عکسهای این دختر نوشته بود: «امیدوارم یک مرد خوب بیاد ازش گل بخره و عاشقش بشه. نجابت و صداقت، والاترین گوهر یک انسان است». پایان دراماتیک هم زیباست. دختر کثیف و معتاد اگر دستفروشی کند در مولوی، چه اتفاق جدیدی دارد؟ آنِ شاعرانه - سینماییاش کجاست؟! سخنی نو آر، که نو را حلاوتی است دیگر. وجود دستفروشها و ولگردها که عادیست. خب هستند. مزاحمهای آویزان! تکراریهای بیخلاقیت! مشکلشان این است هنوز بلد نیستند قورباغهیشان را قورت بدهند، هنوز یاد نگرفتهاند صنایع ادبی خود را پیدا کنند.
«دختر زیبای گلفروش» به عنوان سخنگوی برند «دختران زیبای گلفروش» - که به زودی شعب متعددی در اقصا نقاط کشور افتتاح خواهد کرد - در مصاحبهای گفته است: «میخوام دنیا رو فتح کنم! انرژی این کار رو دارم!»