متفاوت به نظر میرسد ولی منطقاش یکی است؛ سُلطه بر بدنِ فرودستان. این فرودست میتواند یک شورشی در نابلس باشد، ناشهروندی در بغداد یا کارتنخوابی در تهران. مسئله جهانیسازی سُلطه است. ارتش فرادستان یک جاهایی را با بمب فسفری مورد حمله قرار میدهد و یک جاهایی را هم با کراک و شیشه بمباران میکند. یک عدهای را به ابوغریب و گوانتانامو تبعید میکند و تعدادی را هم در بندهای چند صد نفری مواد مخدر رجائیشهر و قزلحصار حبس میکند. زیستگاه تهیدستان که کم خطر یا اصلا بیخطر شد، ژانگولرهای طبقه متوسط میآیند و با تَهماندههای اموات عکس میگیرند. همانطور که یک مکانیک با ورق زدن آلبوم خاطرات و نشان دادن عکسهای چالِ گاراژ از شاهکارهایش در جمع کردن پیچ و مهرههای یک هجده چرخ حرف میزند، قهرمانهای المپیادهایِ گاج و قلمچی هم میتوانند از جِر دادنِ دل و رودهی اجساد بیهویتِ جوبهای خاک سفید خاطرهسازی کنند. بدنهایِ باارزش، بدنهایِ تابع آخرین سایزهای پیشنهادی پلیبوی ، نیاز دارند که باور کنند خودشان اسیر چنگ بازار و مصرف نیستند ... پس باید تنِ فرودستان را در اختیارشان گذاشت ... بدرید ... بخورید ... عکس بگیرید ... بگذارید زنجیرهی بلعیدن کامل شود ... حالا که قیچیِ عدالتِ دولت، هر اجتماعی از بدنهای متحد کارگران و معلمان را تکهپاره میکند، چرا تیغ شما همین کار را برای سرگرمی با بدنهای بیجانشان نکند. بدرید و شاد باشید که "توافق" حاصل شده ...!